محل تبلیغات شما


این قصیده را حرزالحجاز خوانند در کعبه علیا انشاء کرده و بر بالین مقدسپیغمبر اکرم صلوات الله علیه در یثرب به پایان آورده

 

 

 

 

شبروان چو رخ صبح آینه سیما بینند

کعبه را چهره در آن آینه پیدا بینند

گر چه زان آینه خاتون عرب را نگرند

در پس آینه رومی زن رعنا بینند

اختران عود شب آرند و بر آتش فکنند

خوش بسوزند و صبا خوشدم از آنجا بینند

صبح دندان چو مطرّا کند از سوخته عود

عودی خاک ز دندانش مطرّا بینند

صبح را در رداء سادهٔ احرام کشند

تا فلک را سلب کعبه مهیا بینند

محرمان چون رداء صبح در آرند به کتف

کعبه را سبز لباسی فلک آسا بینند

خود فلک شقهٔ دیبای تن کعبه شود

هم ز صبحش علم شقهٔ دیبا بینند

دم صبح از جگر آرند و نم ژاله ز چشم

تا دل زنگ پذیر آینه سیما بینند

نم و دم تیره کنند آینه، این آینه بین

کز نم گرم و دم سرد مصفا بینند

ز آه سبّوح ن راه صبوحی بزنند

دیو را ره زدن روح چه یارا بینند

بشکنند آن قدح مه تن گردون ر

که به دست همه تسبیح ثریا بینند

اختران از پی تسبیح همه زیر آیند

کآتش دل زده در قبهٔ بالا بینند

نیک لرزانند از مؤذن تسبیح فلک

اخترانی که چو تسبیح مجزا بینند

خوش دمان آن ردی صبح بشویند چو شیر

کآن ردا جامهٔ احرام مسیحا بینند

نه نه مشتاقان از صبح و ز شام آزادند

که دل از هر چه دورنگی است شکیبا بینند

صبح و شام آمده گل گونه رخ و غالیه فام

رو که مردان نه بدین رنگ، ن وابینند

صبح صادق پس کاذب چکند بر تن دهر

چادر سبز درد تا زن رسوا بینند

ز آبنوس شب و روز آمده بر رقعهٔ دهر

دو سپه کالت شطرنجی سودا بینند

لعب دهر است چو تضعیف حساب شطرنج

گر چه پایان طلبندش نه همانا بینند

کی کند خاک در این کاسهٔ مینای فلک

که در او آتش و زهر آبخور ما بینند

غلطم خاک چه حاجت که چو اندر نگرند

همه خاک است که در کاسهٔ مینا بینند

خاک خواران ز فلک خواری بینند چو خاک

خاک بر سر همه را هیچ مگو تا بینند

بگذریم از فلک و دهر و در کعبه زنیم

کاین دو را هم به در کعبه تولّا بینند

ما و خاک پی وادی سپران کز تف و نم

آهشان مشعله دار و مژه سقّا بینند

ها ره واقصه و قصّهٔ آن راه شویم

که ز برکه‌ش بَرکه برکۀ سینا بینند

بادیه بحر و بر آن بحر، چو باران ز حباب

قبهٔ سیم زده حلّه و احیا بینند

از خفاجه به سر راه معونت یابند

وز عرینه به لب چاه مواسا بینند

گرمگاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم

تف باحورا چو نکهت حورا بینند

قرصهٔ شمس شود قرصهٔ ریوند ز لطف

بهر تفته جگران کافت گرما بینند

چرخ نارنج صفت شیشهٔ کافور شود

که ز انفاس مریدان دم سرما بینند


 ادامه این شعر را در پایین همین پست , با کلیک کردن
روی سطر آبی رنگ زیر , بخوانید :

جشنواره شعر و مشاعره رضوی دانشگاه بیرجند

کنگره شعر مدافعان حرم

شعر میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی درباره حضرت محمد (ص)

بینند ,ز ,چو ,صبح ,خاک ,فلک ,    ,و بر ,که چو ,در کعبه ,بینند صبح

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جنبش منتظران موعود(عج) کمبود ویتامینD3 مجنون مست ( دل نوشته های ادبی و هنری حسن بنی عامری : داستان نویس ) خرید کفش ارزان قیمت رسمی مردانه پسرانه چرم اکو قهوه ای مشکی 2020 ایران آباد و سربلند realsvicapar عاشقانه های من و خدا سلام دومی هااااااا Kristine's game آموزش زبان کره ای ترجمه کتاب